“هوالمحبوب”
وقتی خواهر و برادر بزرگتر از خودت داشته باشی طبعا اگر شیطان و بازیگوش هم باشی
خیلی زودتر از زمانی که باید دنیاهای جدید را فتح می کنی .
من هم از این جمله افراد بودم که با وجود منع شدن ها با شیطنت و بازیگوشی وارد
دنیای بزرگترها شدم .
اولین دنیایی که فتح کردم دیدن فیلم هایی بود که مناسب سن من نبود ، خوب به
یاد دارم در یکی از اتاق هایی که رایانه قرار داشت نشسته بودم و برادرم در حال فیلم
دیدن بود ، خواستم با او همراه شوم که اجازه اش را نداد و گفت مناسب سن تو نیست!
اغلب جمله ی مناسب سن تو نیست در من کنجکاوی زیادی ایجاد می کرد .
با شنیدن همان جمله یک لبخند شیطانی زدم و گفتم بعدا می بینم ! و واقعا بعدا
دیدم ! سن کمی داشتم و موضوع فیلم این بود که در یک کشتی چند خانم و آقا
حضور دارند و طوفانی می شود . کشتی آسیب می بیند ، دریا و طوفان آنها را به یک
اسکله ی شهری می رساند آنها وارد آن شهر می شوند و شادند ولی جریان خیلی
خوشحال کننده نیست ، چون در آن شهر انسان های عادی وجود ندارد و . . .
یکی از تکه های فیلمی که در ذهنم همچنان باقی مانده آنجا بود که یکی از شخصیتها
-زن- وارد یک سالن بزرگ می شود و می بیند که به تعداد خیلی زیاد پوست انسان
سلاخی شده و اویزان است ، درست مثل سلاخی کردن گوساله و یا گوسفند .
نیمه های فیلم بودم که کسی در زد وارد اتاق شد ، خواهرم بود کمی با من همراهی
کرد و بعد وقتی دید فیلم مناسب من نیست قطع اش کرد .
مومیایی هم یکی از همان فیلم هایی بود که من در همان سن نگاه کردم و متاسفانه
از همان دوران ترسِ آن در وجودم باقی ماند .
با وجودِ دیدنِ اینهمه فیلم ترسناک ماورایی -نه کشت و کشتار- همچنان با دیدن مومیایی
ترس دارم ، هیجان زده ام و حتی گاهی صدایم هم بین فیلم در می اید !
نمی دانم یادتان هست یا نه ، بعد از فیلم های مومیایی بازی های کامپیوتری زیادی
درست شد که اسمش همان مومیایی بود . یک موزیکِ هیجان انگیز و رعب آور داشت
که زمانی مومیایی ها از دیوار بیرون می آمدند پخش می شد آنهایی که این بازی را در
گذشته کرده اند می دانند چه می گویم . چون در آن زمان سن کمی داشتم اغلب کنار
خواهرم می نشستم او بازی میکرد و با آمدن مومیایی من خبر میدادم و در کل انگار
یک بازی دو نفره بود که بیشتر من مراقب حضور یکدفعه ایِ مومیایی ها بودم :)
ترس از مومیایی هم از همان فیلم به وجود آورد ، آخر فیلم مومیایی محترم در یک
سالنی بود که یک کالسکه و دو اسب آمد و روح آن را که فریاد میزد با خود برد و
مومیایی از بین رفت ، آن لحظه شدیدا یک خوف کوتاهی کردم و در نتیجه بعد از آن
مومیایی شد یک ترس . . .
شب قبل تمام خانه را تاریک کردم و مومیایی 2017 را نگاه کردم ، باورم نمی شد با
گذشت اینهمه سال همچنان آن ترس در من هست .
با هیجان و ترس قاطی شده بودم ، هر از چندگاهی هم شوکه می شدم و یک وای
از تهِ حنجره ام خارج می شد .
شاید اگر شما فیلم را نگاه کنید چیز ترسناکی در آن نباشد . ولی آن ترسی که از کودکی
در من باقی مانده باعث شده که همچنان یکی از ترسناکترینها باشد برایم .
پ.ن: مراقب کودکانتان باشید ، اینجانب قابل کنترل نبودم ، رُک بگویم زیادی زرنگ
بودم در کارهای یواشکی !!!
ترس های بچگی با آدم می مونن…