“هوالمحبوب”
دلم می خواهد روحم را از تمام غبارهای ریخته شده بتکانم. از تمام بدبیاری ها، از تمام
خاطرات بدِ 96، از اشتباهم، از تو، از او از همه و همه…
اصلا کاش میشد درست مثل رخت چرک ها درون لباس شویی چلانده می شدم. و یا
کسی دستی بلند می کرد و با دستمال نم دار این خاک و خُلِ سنگین را از رویم بلند می-
کرد.
تکاندن روح و دل برعکس خانه، دستِ خود آدم نیست. باید همه جمع بشوند و یکدیگر
را بتکانن.
پ.ن: از اشتباهم، از خودم، از خطای امروزم. متنفرم! خدایا من را ببخش. آدمم کن!