“هوالمحبوب”
تا بطریِ شیشه ای را دیدم ، با تندی تمام پرسیدم :
این چیه اینجاست ! ؟
با اینکه میدانستم شیشه ی چه زهرماری است .
منتظر جواب نماندم با نفرت و انزجار دستکش به دست برش داشتم مقابل همه رفتم به
طرف تراس هرچه قدرت داشتم جمع کردم و پرتش کردم صدای خرد شدن شیشه ها هم
عصبانیت و نفرتم را کم نکرد . . .
پ.ن1: اگر جایی هستید که همه چیز مطابق با اعتقاداتتان است روزی هزاران بار
سجده شکر کنید .
پ.ن2: روشن فکرانِ ابله !
پ.ن3: غمگینم .