“هوالمحجوب”
شازده وقتی سر کیف باشه من را خاله باحال صدا می کنه!
و همیشه لُپم را میکشه و ميگه خاله لوپو (من لُپ ندارم
گونه دارم) این خاله باحال هم بر میگرده به بچگی هاش
مثلا وقتی حوصله اش سر ميرفت لوازم آرایش و رنگ
می آوردم و صورتش را نقاشی میکردم بعدشم با ژست های
مختلف ازش عکس میگرفتم. و یا دوتایی با شازده کوچولو
ذغال بدست صورتهامون سرخ پوستی میکردم و حیاط
پشتی آتش روشن میکردم نصف شب عین سرخ پوستا
ادا در می آوردیم و یا تابستان ها تو همون حیاط پشتی
آب تنی میکردیم و یا داستان می خوندم براشون
باهم انیمیشن میدیدیم و….
دلم برای شازده و کوچولویی هاش تنگ شده.
الان هر وقت، زمان باشه بجای این حرکات فقط باهام
حرف های علمی می زنه و بحث های عجیب راه می ندازه
و یا در مورد کلکسیون هايي که جمع می کنه توضیح میده.
ولی هنوز یک جمله اش ثابته اونم اینکه هر بار از کنارم رد
میشه ميگه خاله خیلی دوست دارم :)
چند وقت پیش هم من و به عنوان دوست توی گروه
دوستاش ادد کرده بود! من تنها یک خانم و بقیه همه پسر
هرچند بچه بودند ولی دیگه نميشه به این سن گفت بچه!
ممیز شدند.
دلم برای همه ی آن کودکی ها تنگ شده. . .
برای همین میگم کسی عاشقم نمیشه :))))))
فااااااااارقم:)))))))))
_____
پاسخ قلم :
تو را هم میبینیم ان شاء الله