“هوالمحبوب”
امروز آخرین امتحان بود ، همکلاسی ها ذوق اتمام و یک نهار دورهمی را داشتند . . .
خلاصه اینکه نشستیم در ماشین و بگو و بخند رفتیم یک فست فود برای زوال بدن به رگ
زدیم!!!
من هربار هر خوردنی آماده اعم از سوسیس و ژانبون و کالباس و پیتزا و . . . بخورم پشت
بندش بجای الهی شکر میگویم : خدا لعنتت کند ماریا ! :/
همه به یک نوع گرفتاری داشتیم و گوشی هایمان انگار ساعت کوک کرده بودند و هر چند
دقیقه گوشی یکی به صدا در می آمد . . . :)
یعنی واقعا مریضِ یک خوردن و دورهمی یک ساعته بودیم !
همین تازه چیپس و ماستمان را هم در کیفمان خالی کردیم !!!