“هوالمحبوب”
وقتی در خانه ام فقط مشغول روزمرگی ها هستم ، حرفی برای گفتن نمی ماند .
در این چند روز فقط درگیر تولدم بودم ، تولدم سه روز کش پیدا کرد درست مثل سال قبل!
با این تفاوت که سال قبل چندبار کیک بریدم و شمع فوت کردم ولی امسال فقط یک کیک!
دوست داشتم دوست کنارم می بود که نشد !
هدیه ی زیادی نگرفتم ، بیشتر تبریکات بود تا هدیه . اما خب می توان گفت :
یک بادبزن و ادکلن ، لباس، پول، انگشتر ، و یک باکس پر از گل رز هدیه گرفتم .
وقتی در یک محیط خودت را حبس میکنی قطعا حرفی هم برای گفتن نمی ماند.
همه چیز طبق روال پیش می رود .
تو صبح چشمانت را باز میکنی ، اول از همه سکوت بعد صبحانه و دوباره میخزی در
خلوت گاهت و گاهی با گوشی همراه گاهی مجله و گاهی کتاب .
بعد هم نهار و بعدترش هم همین روال قبل !!!!!
هر روز همینطور در حال گذراست . . .
راستش خیلی دوست داشتم به دخترعمو میگفتم که یک تایم برای من در آموزشگاهش
خالی کند و مشغول تدریس شوم . اما غرورم اجازه نمی دهد درخواست کنم .
چقدر بد است طوری رفتار کنی که دیگران از ترس منت گذاشتنت از تو درخواستی
نداشته باشند ! هرچند خودش خیلی اصرار داشت ولی یک مدت که پیشش کار کردم
اخلاق های خوشش را نشان داد . بجای اینکه من منت بگذارم که وقتم را تمام و کمال
بدون هیچ گرفتن هزینه ای در اختیارت گذاشته ام او طوری رفتار میکرد که انگار چه
لطفی در حق من کرده است .
اینکه چرا هزینه ای نمیگرفتم و حقوق نمیگرفتم بماند ! چیزی بود بین خودم .
دیشب خواب لورا را می دیدم با وجود تمام شدن ترم باز امتحانات در ذهنم تداعی
شدند .
خواب میدیدم با لورا در حال امتحان دادن فلسفه هستیم که لورا در جلسه امتحان
کتاب باز کرد .
مراقب که یک اقا بود کتاب را در دست لورا دید ، لورا هم پاک حواسش پرت بود رو
کرده بودم به لورا و میگفتم لورا دید داره میاد طرفت که رسید .
برگه لورا را گرفت آمد برای من را هم بگیرد سفت گفتم من تقلب نکردم . بعد که
ان اقا توجیه شد امدم ادامه سوالها را جواب بدهم دیدم با این اتفاق همه چیز از
ذهنم پریده !
اصلا نه لورا نه من اهل تقلب نبودیم ! شده بود برسانیم اما گرفتن هیچوقت .
خیلی منتظر بودم سید برایم تبریک تولد بفرستد خیلی زیاد ولی دریغ از یک سلام و
احوال پرسی میدیدم که آنلاین است و چرت و پرت به گروه می فرستد ولی از تبریک
هیچ خبری نشد . نمیدانم چرا منتظر بودم واقعا نمی دانم اما کسی که مدام در حال
گلایه کردن است وقتی خودش هیچ کاری نمیکند و در عوض خیلی متوقع است قابل
تحمل نیست . من از گلایه متنفرم .
عوا..دیر رسیدم که!
تولدت مبارک ماری..پر باشه از خوشی و ارامش و خوشبختی