“هوالمحبوب”
دیشب توی فرودگاه امام یه دختر و پسر جوان بدون توجه به آدم های اطراف جوری همدیگر
را بغل کرده بودند که انگار می خواستند کل روزهای دور بودن از هم را توی همان لحظه جبران
کنند.
هرچند دقیقه دختر دست هایش را دور گونه های صورت پسر می ذاشت. چیزی شبیه به نوازش.
حتی از همان فاصله هم می شد محبتی که بین شان بود را درک کرد.
بعضی از ثانیه هایی که شاهد این رسیدن بودم. به طرز عجیبی حس می کردم دختر
دلش می خواهد توی آغوش پسر ذوب شود.