“هوالمحبوب”
مسئله اینه که وقتی فکرمی کنی شاید فردایی نباشه، یک دفعه همه چیز به چشمت
قشنگ میشه و جذاب. حتی جزئی ترین هایی که هیچوقت اهمیتی براشون قائل
نبودی. تا جایی پیش میری که عاشق رنج ها و مشکلاتت میشی چرا که هربار با
وجودشون به تو یادآوری می کنن که حیات داری و زندگی همچنان در جریانه.
بعدتر وقتی به این مرحله رسیدی یادآوری اون سکونی که بالاخره در آغوشت
میگیره هم دلنواز میشه و مرهم.
این وقتها “بودن و نبودن” انگار برای آدم دو سر بُرد میشه.