“هوالمحبوب”
زنگ زدم که بگویم بعد از اینهمه مدت گاو و گوسفند آماده کنند
که تشريف فرما می شوم منزلشان.
دردانه تلفن را جواب داد و با شنیدن خبر من سريع با ذوق یک
آخ جان گفت و انتهایش با تمام وجود گفت:
خاله خیلییییییییییییی دوست دارم.
پ.ن: احساس خوشبختی یعنی همین :)