آراي كاربران براي اين مطلب
5 ستاره:
 
(2)
4 ستاره:
 
(0)
3 ستاره:
 
(0)
2 ستاره:
 
(0)
1 ستاره:
 
(0)
2 رأی
ميانگين آراي اين مطلب:
5.0 stars
(5.0)

نظر از: رحیمی [عضو] 

5 stars

بر باد داده عاشقی خاکسترم را
وقتی تو را دیدم زدم قیدِ سرم را

ایل و تبارم کشته ی ایل و تبارت
نذر ِ تو کردم والدین و همسرم را

با بُردنِ نام ِ تو من معراج رفتم
فطرس شدم دادی به من بال و پرم را

باید برای عاشقی تَرکِ قرن کرد
من آمدم اینجا ببینم دلبرم را

کویِ تو را جارو زدم با اشک و مژگان
از من نگیر این دیده یِ رُفتگرم را

گریه نشانِ قلبِ پاک و صاف باشد
از دست دادم مدتی چشم ِ ترم را

غار ِ حرا یعنی همان گوشه نشینی
باید کمی خلوت کنم دور و برم را

***

پرسید که مُزد ِ رسالت را چه خواهی؟
گفتی نگه دار احترام ِ دخترم را

گفتی که این خانه همان عرش برین است
گفتی فقط حیدر امیرالمؤمنین است…

رضا قربانی

1395/09/24 @ 20:45

نظر از: تســـنیم [عضو] 

تســـنیم
5 stars

همیشه امیدوار باش نازنین دوستم !

_____

پاسخ قلم :

میدانی نگاه خدا من مثل یک برگ در نسیمم گاهی چنان غرق امید میشوم و بعد با یک نسیم دیگر غرق در ناامیدی :)

1395/09/24 @ 18:53


فرم در حال بارگذاری ...

 
"هوالمحبوب"
فقط یک قلم می تواند تمام تراوشات ذهن آدمی را به نمایش بگذارد . . . من جوهر قلمم را خرج اینجا می کنم باشد که رستگار شوم :) ***************************************** آمدم برای نام و نان بنویسم . . . دیدم قلم پاکتر و با ارزش تر از آن است که به نان و نام فروخته شود . ”از نان به قلم رسیدم ، شدم از نون تا قلم" ***************************************** " کپی برداری بدون اجازه نویسنده و ذکر منبع جایز نیست !" **************************************** ((توضیحات: به غیر از دست خط، همه ی نوشته های این وبلاگ متعلق به نویسنده وبلاگ می باشد. در صورت ثبت متنی نام نویسنده حتما قید خواهد شد.)) *********************************** ارتباط با من: aznoon.ta.ghalam@gmail.com
دربِ دیگرِ وبلاگ
شمارنده