“هوالمحجوب”
امروز برای خودم بودم، خودم را به آن راه زدم .
دستم را از ماشین در حال حرکت بیرون آوردم
و باد دستم را نوازش میداد ، توجه نکردم که ماشین های دیگر
با خود فکر کنند که این دیوانه است ! مهم آن لحظه بود که پر از لذت بودم.
یک موزیک شجریان گذاشتم و شروع کردم به بلند بلند همخوانی کردن
با او . . .
بعد هم پیش به سوی محل دنج . . .
تا دلم خواست سوار تاب و سرسره شدم . انقدر تاب بازی کردم و سرسره سوار
شدم که بدن درد گرفتم هر بار از تاب به سمت سرسره میرفتم و کمی هم الکلنگ
به بدن زدم . :))))
بعد هم طبق معمول از شلوغی شهر فرار کردم به خلوتی .
این هم خلوتگاه :
بعله خب!
___________
پاسخ قلم :
جای شما خالییییی :))))))))9