“هوالعزیز”
بعد از طلوع آفتاب چشمام گرم شد. خواب دیدم تو حرم حضرت معصومه ایم
انگار ایام بیض بود. ما هم قرار بود تو حرم معتکف بشیم. تو صف نماز ایستاده
بودم که از خواب پریدم…
آخرین باری که قم بودم نمیدونم چرا اما پاهام نکشید تا برم جمکران! حالا که به
اون ساعات دقت می کنم می بینم خیلی عجیبه! خیلی عجیبه از من…
تا زیارت وداع را انجام دادم سُر خوردم سمت کافه ای و یک ساندویچ خوردم با
دست های کثیف(!) بعد هم با نگاه کردن به ساعت به این نتیجه رسیدم که نباید
برم جمکران، به همین راحتی!
+ یا دعوت نبودم یا حکمتی توش بوده. مخصوصا اینکه همون روز اعلام شد کرونا
تو قم تشریف فرما شده!