“هوالشافی”
امروز طی صحبت هایی که با دکترم داشتم قرار شد عکس و نوار بگیرم تا هم خیال خودش
راحت بشه هم خیال خودم…
هنوز کتف م درد می کنه و قفسه سینه م هر چند دقیقه یکبار تیر می کشه.
چهل دقیقه برای زینب حرف زدم و غر زدم. آه کشیدم و دونه دونه دردهایی که معلوم نیست
تموم بشن یا نه رو گفتم.
هنوز هشتاد درصد عملی شدن تصمیمم مونده. هنوز پر از استرسم. سردرد باعث شده تِلمو
دور سرم بچرخونم، طبق معمول یک مسکن پیدا نمیشه تو این خونه!
+ شب سختی داشتم، تصمیم بزرگی گرفتم. نمی دونم درسته یا غلط. نمی دونم آخرش چی
میشه.. اما تو می دونی. تو شاهدی تو ناظری… مثل همیشه خیر بذار جلوم