“هوالمحجوب”
روی صندلی در آشپزخانه نشسته بودم که بی سر و صدا درب خروجی خانه باز شد و
شخصی وارد خانه شد .
چشم هایم را زوم کردم در چندثانیه تشخیص دادم کیست ، عکس العمل نشان دادم .
و این عکس العمل چیزی جز شیرجه زدن نبود !
از روی صندلی چنان خیز برداشتم و شیرجه زدم روی زمین آن قسمت دیگر آشپزخانه
که کل دست و قسمتی از بدنم به دلیل کشیده شدن به زمین سوخت و قسمتی از دست
راستم زخمی شد !!! نمیخواستم مرا ببیند و مجبور به صحبت با او شوم .
آنقدر که موج منفی دارد .
یادِ آنروز افتادم که مقابل تلوزیون در پذیرایی نشسته بودم که درب خانه را زدند و
براساس عادت گمان کردم خانم است و محو تماشا بودم که دیدم از راهرو صدای
اقایی نا آشنا می اید .
من که طبق معمول حجابی نداشتم !
خواهر آن سر پذیرایی با گوشی همراهش در حال کار کردن بود .
خانه ما آن قسمتش دید ندارد .
می دانستم آن آقا اگر بیاید داخل در همین قسمت می نشیند .
دیدم فقط چند ثانیه راهِ نجات برای خودم دارم . دویدم در حین دویدن خیره به درب هم
بودم تا سایه مرد را روی در دیدم .فهمیدم که با دویدن نمی رسم به قسمت استحفاظی!.
پس تصمیم بر شیرجه گرفتم !
چنان از آن سرپذیرایی شیرجه زدم و بعد کنترل از دستم رفت و روی زمین چندتا هم غلت خوردم
و میزان افتادم زیرپای خواهر که نشسته بود.
خواهر که طفلک قضیه را نمیدانست چشم هایش گرد شده بود و گفت : دیوانه شدی !؟
بعد که صدای اقا آمد فهمید قضیه از چه قرار است هر دو زدیم زیر خنده .
در پی همین شیرجه زدن های اینجانب زانوی پای چپم بر اثر سابیدگی زخم شد و آرنج دست
راستم هم خون آمد !
چه بد
قبلنا یه یا الله می گفتن می رفتن تو!!!
______
پاسخ قلم :
ای بابا آقا مهدی وضعیت خیلی خیلییییییییییییی داغون و اسف ناکه