“هوالمحجوب”
زنگ زدم به پریِ قصه هایم.همان خنده ها، همان نیش ها، همان حرف های دوستداشتنی
بود… خیلی خوشحال شد.
هر از چندگاهی یادی از رفیق های قدیمی تون کنید. همونا که همه ی اخلاقیاتشون دستتون
هست. هم اونها شاد می شن، هم خودتون.
خلاصه اینکه اوصیکم به صله ی رفیق :)
پ.ن: کی عوض عوض کردن را باب کرده؟! بگید یه سر بیاد پیش من کارش دارم!
+ عوض عوض راه نندازید. دلتون خواست، زنگ بزنید، سر بزنید. محدود نکنید به اینکه چرا
اون زنگ نمی زنه چرا اون نمیاد پس منم … دنیا دو روزه بابا!
++ گفت: تو خیلی دوست وفاداری هستی!
+++ آقا من اصلا بلد نیستم برم پشت سرمم نگاه نکنم…