“هوالمحجوب”
نگاهش میکنم مژه کاشته شده ، ناخن های لاک خورده بلند . . .موهای رنگ شده…
هم سن هستیم !
ولی من کجا و آن کجا !!!
طاقت نیاوردم گفتم چقدر شبیه خانم های عوام شده ای ! از این ها که نشستندونشستند
منتظرند فقط یک مراسمی چیزی بشود خودشان را خفه کنند.
در جوابم میخندد با ناز !
هیچوقت نتوانستم مثل این آدم ها باشم .
به نظرم تمیزی و نظافت و مرتبی باید همیشه باشد اما برای زمان های خاص مثل
همین سال نو و دید و بازدیدهایش این تحولات عظیم چه معنایی دارد ؟!
در این لحظات و این حرکات بیشتر احساس میکنم فرد دوست دارد خودش را
شبیه یک بُت تزئین کند و به نمایش بگذارد . . . اصلا رفتار و اداهایش مثل این مانند
که فریاد می زند “من راببین ! نگاه کن چقدر تغییر کرده ام” .
آنهایی که تغییر را دوست دارند ، اگر برای دل خودشان باشد به نمایش نمی گذارند
این حرف که چه اشکالی دارد مثلا آدم این تحولات را انجام بدهد .
هیچ اشکالی ندارد . ولی اینکه خودت از قصد بگذاری دیگران ببینند و ادا در بیاوری
حرف دیگریست.
این تجملات و رسیدگی ها نرمال نیست ، دلیلِ همه ی اینها خریدن نگاهِ دیگران است .
همه زیبایی را دوستدارند . اما چطور نشان دادنِ این زیبایی کاملا مشهود است که
هدف صرفا فقط برای دلِ خودش است و یا کمی نیتش خورده شیشه دارد .
من هیچ فرقی در مراسمات ندارم .
انعطاف دارم ولی تحول عظیم نه !
حوصله هم ندارم سر هر موضوعی بدوم ارایشگاه و هزار کار دیگر .
ترجیح میدهم همیشه مرتب و منظم باشم . نه اینکه از تغییر بدم بیاید نه !
اما دوست ندارم معصومیت چهره ام از بین برود با این حرکات. . .
(توضیح : چهره ی معصومی ندارم منظورم ظرافت های طبیعی خانمانست)
حالا با دیدن دخترخاله ، به فکر فرو رفتم که من تفریط میکنم و یا او افراط میکند !