“هوالمحبوب”
بعد از چندماه جواب ازمایش های شازده کوچیکه از آلمان رسید. تمام این سال هایی که وارد
زندگیمون شد، پاره ی تنمون شد، از مقابل چشم هام گذشت. همه ی اون برچسب ها و
قضاوت هایی که می کردیم ش و نگران چیزهایی بودیم که همه ش بیخود بود و بیجا.
غرهایی که می زد و ما همه ش رو می ذاشتیم پای تنبلی..
خدا مارو ببخشه. خدا مارو بخاطر همه ی ظلم هایی که حواسمون نیست و از سر خودخواهی
انجام میدیم ببخشه. داغونم. می دونم خدا بهتر از ما می تونه مراقبش باشه. بیشتر از ما
دلسوزشه. ولی با این حال تهی شدم، نگرانم براش. نگرانم و هیچ کاری نمیشه کرد…
الحمدلله.
ممکنه بفرمائید مشکل چی بود؟ در رابطه با کبد بود؟ توضیح میفرمائید؟
من کبد چرب دارم و نگران شدم یهو! :(