“هوالمحبوب”
این چند روز که نبودم ، درگیر این فسقلی بودم. بـــــله! من دوباره خااااالـــــه شدیم.
این دور روز هم من همراه خواهر بودم بیمارستان.
اولین حرکت شنیع یک خاله :))) اصلاشم ظلم محسوب نمیشه! کاملا حق خالگیمه.
جای هیچ اعتراضی نیست.
ضُحا خانم هستن. همین الان که از بیمارستان برگشتم خونه و پست را دادم به مادر
دلم براش تنگ شده! فسقل کلا به خاله ش رفته. همه ش خسته س(خنده)
اینجا فقط پنج ساعتشه!
+ با کمال افتخار اینم شبــــــیه منه (خنده) هر چی نوه داریم جز حسام همه شبیه
من شدن! اصلا یک وضعی :)))
++ خیلی خسته ام . با کلی حرف اومدم. ان شاء الله فردا رگباری میام براتون ؛)
مبارک تون باشه