هوالمحجوب”
اکثر آدم ها توی ذهنشون یک لیست سیاه دارند که هیچوقت به بخشیدنشون فکر نمی کنن.
همیشه چندتا راز بیخ قلب هامون هست که نمیشه هیچ جا بازگو کرد.
یه تعداد زخم توی کلکسیون دردهامون وجود داره که تنها برای خودمونه و شیر کردنش بین
بقیه به صلاح نخواهد بود.
خوندن بخش هایی از نوشته های خواهر و پرت شدن به اون قصه ی مبهمی که هیچکس جز
خودش ازش خبر نداره باعث شد به این سه فرضیه ای که گفتم فکر کنم.
خیلی دوست دارم ازش بپرسم چی بینشون گذشت که هیچوقت راضی نشد ببخشتش…
بخشیدن برای ما - خانواده- کار سختی نیست. یعنی ما آنقدر دلسوز بزرگ شدیم که در مقابل
گردن کجِ دیگران خلع سلاح میشیم. اینکه دوستش چندین بار بیاد منزل ما و خواهرم راضی نشه
به دیدنش. اینکه مادر دوستش چندین بار حضوری بیاد و معذرت بخواد ولی باز هم خواهر رضا
نده به گذشت کردن. اینکه هیچوقت با تمام اصرارهای مادر ماجرا را برای مادرم تعریف نکرده،
علامت سوال بزرگیه برام. در هر حال آدم ها به عدد رازها و حرف های ناگفته شون جذابن.