“هوالمحبوب”
نیم ساعتی میشد که پیاده خیابان ها را گز میکردم .
به خودم که آمدم ، دیدم با دیدنِ هر دوچرخه سوار ؛ دلم به حرف می آید و با شوق میگوید:
- وای دوچرخه ! خوش به حالت . . .
به گمانم باید پیشنهادِ خانم سرهنگ را بپذیرم ، این دل به شدت هوای دوچرخه سواری
کرده است . از آن نوع سواری های پرهیجان . . .
از اونا که باد میپیچه توی موهای ادم خوبه