“هوالمحبوب”
در کافه با سید نشسته بودیم و نوشیدنی میخوردیم و حرف میزدیم
سید هم چند تصویر آورده بود تا به من نشان بدهد در همین گیر و دار
یک خانمی با پالتوی مخمل ِ خز دار و یک آرایش کاملا افتضاح وارد شد
میز کناری ما نشست ، بعد از ثانیه ای آقایی قد بلند هم بهش ملحق شد
در حال حرف زدن بودیم که کمی ساکت شدیم که صدای آن اقا آمد :
- بعد از اینجا یکم گردش کنیم و بعد شام را بیرون بخوریم
خانم در جوابش گفت :
وای نه من این نوشیدنی را بخورم دیگه جای شام خوردن ندارم !!!
معلوم بود تازه عقد کرده اند ، حالا دخترخانم به اندازه دو تُن چربی داشت !
خب عزیزمن این جثه بزرگ را از نخوردن که پیدا نکرده ای خورده ای که این شدی
با ان نوشیدنی چطور سیر می شوی !!! خب مثلا اگر بگویی وای چه خوب ذوق کنی چه
می شود !؟ میمیری !؟
حتما باید خودت را آن چیزی که نیستی نشان بدهی که وقتی رفتی زیر یک سقف اقای
همسر را سوپرایز کنی ؟!
دیوونه است دیگه اون دختره
من بودم میگفتم دوتا هم بخر ببرم به مامان و بابام والا
_____
پاسخ قلم :
هاهاها من که با ذوق میگفتم بریم :) هر چقدر جا داشتم میخورررردم
بعضيا فقط ادا و اصولن