“هوالمحبوب”
از مردهایی که یکبار از روبرو یک بار هم از پشت سر وارسی میکنند متنفرم ،
در این مواقع دلم میخواهد بروم روبرو دوتا انگشتم را فرو کنم در چشمانشان و
هردو چشم را از کاسه در بیاورم.
دخترکِ زشتِ بدقواره ! با آن بولیز به اصطلاح مانتواش که از بزرگی شکم بزور
دکمه هایش به هم وصل شده بود .
بدبخت آن دختر که توَهُم زیبایی و خوشتیپی داشت .
بدبختتر از آن ، آن مردک هیز بود که به آن زشت چشم دوخته بود .
آخ که چقدر صحنه چشم چرانی یک مرد روانم را بهم میریزد .
همین الان هم دارم حرصم را روی دکمه های کیبورد خالی میکنم.