“هوالباقی”
با بغض می گفت: (( من اصلا آمادگیشو نداشتم )) !!!
گویا باید پیش از مرگ، فرشته ی وحی بر او نازل شده و می گفت: جانم! قرار است عزیزت را با
خودمان ببریم. یک وقت ناراحت نشیا… :/
***
+ قاعده ی این رفتن های یهویی اینه که بفهمونه همه میریم. منتها قاعده ی ما آدم ها هم بر
این اساس چیده شده که؛ ((مرگ فقط برای بقیه س ولاغیر…))
++ می گفت مامان چرا آدم ناراحت بشه؟! بالاخره همه ی ما یک روزی می خوایم بریم دیگه!
- مصداق حرف راستُ از بچه بشنو!-