“هوالمحبوب"
یکی از اقوام پدری که دقیقا نفهمیدم چه نسبتی با پدرجانمان دارند ولی شدیدا
دردانه پدر هستند.
در پی یکی از کارهایش مدام در جاده و سفر بودند.
از قضا یکبار از کنار ویلایشان در یک شهری رد میشدند تصمیم گرفتند که شب را
در آنجا بخوابند صبح به بقیه کارهایشان برسند.
شب شومينه را روشن میکنند غافل از اینکه پرنده ای بالای شومينه لانه کرده. . .
بله متاسفانه به رحمت خدا میروند.
خواستم بگويم لعنتی مرگ پولدارها هم کاملا کلاسیک و باکلاس
است (خنده از ته دل)
الان مثلا اگر من بودم با گاز شهری مصموم میشدمُ میمردم.