“هوالمحجوب”
راهنمایی که بودیم خبر ازدواجش مثل بمب تو مدرسه ترکید!
ديگه ندیدیمش یعنی وقتی خبر انقدر پخش شد نیومد مدرسه که ببینیمش.
بعدها هر از چندگاهی خبر های ریز و درشت ازش به گوشمون میرسید.
مثلا لورا یبار با آب و تاب همون دوره گفت “عین” را دیده که داشته به يه بچه
شکلات میداده و میگفته میای بغل زن عمو!؟
همه ما لب و لوچه امون از این تعریف آويزون شده بود و بعدها تو خلوت خودم
فکر میکردم که چطور خانواده عین اجازه دادن تو این سن ازدواج کنه!
همسرش پسر عموش بود از نظر ما یعنی همچنان هم ، ظاهر مورد قبولی نداشت
تعمیرکار مکانیک بود، از خیابان که رد میشدیم هر از چندگاهی میدیدیمش.
تازه کف سرشم تاس شده بود ! البته خیلی وقته ندیدمش .
“عین” از همون اول يه سر و گردن از ما بزرگتر بود. این یه سر و گردنی هم خیلی وقتها
باعث قولدوریش میشد دقیقا یادم نمیاد ولی احساس میکنم اونموقع ها یه ترس خاصی
ازش داشتم چون خیلی شر بود ، منم که کلا دنبال شر نمیرفتم .
همین الانشم قدش خیلی بلنده.از همسرش هم بلندتر.
وقتی تصاویر پیج اینستاگرامش را نگاه میکردم دیدن پسرش مدرسه میره و يه پسر کوچک
سه ساله هم داره!
یعنی با سن 24 يه پسر هفت ساله و سه ساله داره!
یعنی اگه به سی برسه يه پسر 13 ساله و نه ساله خواهد داشت به روایتی اگه
به چهل برسه يه پسر 23 ساله و 19 ساله خواهد داشت!
تازه اگه بِجُنبه راه داره دو تا بچه ديگه بیاره تا سن سی 4 تا بچه ميتونه داشته
باشه!
حالا دارم فکر میکنم درسته عین درس نخواند -البته الان در حال خواندنه- ولی
در حال حاضر هم بچه هاش را داره و هم درس را !
یک معادله مجهول در ذهنم به وجود آمده اونم اینکه:
من زیادی عقبم و یا اون زیادی جلو! ؟
پ.ن: با اوضاع بهم ریخته اینترنت اجبارا با گوشی همراه ميام.
میگی چیکار کنم؟! :)
___________________
پاسخ قلم:
برای پیدا شدن پدر بچه هات دعا کن !