“هوالمحبوب”
یه خانمی بود، به اسم طیبه. ما بهش می گفتیم خاله طیبه. خیلی مهربون بود. خیلی…
قربونت برم و جانم از دهن ش نمیفتاد. انقدری بود که هنوز هم که هنوزه بعد از گذشت
اینهمه سال توی ذهنم نقش بسته و کم رنگ نشده. خانم زحمت کش و سختی کشیده ای
بود. امروز مامان گفت به رحمت خدا رفته. عصری برای مراسم خاک سپاریش رفتن.
چیه این دنیای پر از رنج که آخرش هم ازش تنها یک وجب خاک بهمون می رسه…