“هوالمحبوب”
وقتی راه می رفتم و نگاهم به پاهام میافتاد. خیلی خودمو نگه میداشتم نزنم زیر خنده!
آخه دقیقا حس کسی را داشتم که با کتُ شلوار کتانی پوشیده…
یک خانم مسنی تو راهرو نشسته بود داشت با نفرت به پاهای من نگاه می کرد :)))
اصلا مردم برای اون خیره نگاه کردناش…