“هوالمحبوب”
نوبتِ ماشینِ پراید بود، دیدید که!؟ این ماشینِ شریف جای خیلی زیادی نداره D:
تا من رسیدم به ماشین یه آقای مسن هم رسید. خانمی که جلو نشسته بود
پیاده شد به آن اقا گفت: حاج آقا شما تشریف بیارید جلو بشینید…
حالا این حاج آقا اصلا پیش خودش نمیگه بابا هدف این خانم اینه که سه تا خانم
پشت راحت بشینند!
هیچی دیگه ده ساعت تیکه تعارف کردیم بیا بشین جلو. جواب میداد: نههههه دخترم
راحت باش! ممنون من پشت راحتم!!!!! نه نه پیاده نشو…
توروخدا بشین خجالتم میدی!!! خلاصه از ما اصرار از ایشون انکار!
یعنی نمیدونستیم بخندیم یا گریه کنیم. آخر بزور نشوندیمش جلو، ماشین راه افتاد…
خدایی یعنی منظور را نمی فهمید :/ !!؟؟
:)