“هوالمحبوب”
سعی کنید وقتی سر به سر کسی میذارید اول چک کنید اطراف را تا مانعی برای فرار نباشه!
انقدر سربه سرش گذاشتم و چندتا هم ضربه نوش جان کردم که آخرینبار دیگه نور علی نور شد.
آمدم فرار کنم که پای عزیزم به طرز وحشتناکی خورد به در… مجروح شدم.
تصویر نوشت: قسمتِ جراحت.
انقدر بد خورد که جای در روی پام موند! :(
+ وسطِ درد کشیدن چشم هامو بسته بودم و داشتم ماساژ می دادم. با نگرانی آمده میگه
بذار ببینم پات چی شد. یخورده ماساژ داد و بعد وسطِ ماساژ دارم براش واقعه را تعریف
می کنم: اصلا نمی دونی همین که خورد یک لحظه همه جا سیاه شد و …
تعریف می کردم و می خندیدم. وسطِ خنده هام هم پام فوق العاده درد داشت. دوباره
شروع کردم تو اون وضعیت سربه سرش گذاشتن که گفت: تو این وضعیت هم ول کن
نیستی؟ تو آدم نمی شی!!!
++ آقا اصلا دنیای آدما اگه قراره انقدر حوصله سر بر باشه نمی خوام آدم بشم :)))
+++ فکر کنم تا چندروز باید لنگان لنگان راه برم!