“هوالمحبوب”
حالا که سقف رویاهایم فرو ریخته ، حالا که مغزم خیالی نمی بافد. شده ام یک جنازه ی متحرک.
شده ام کسی که فقط روز و شب اش را سر می کند. آه از این روزها…
من بدونِ رویا مرگ را نزدیک تر لمس می کنم. مرگ که فقط از کار افتادنِ جسم نیست. خدا نکند
روحی بمیرد! روح که بمیرد، جسم همچون اسبِ افسار گریخته می تازد. کجای اش را خدا می داند.
آنقدر می تازد و می رود تا که خسته شود.
پ.ن: ماهی، دلم برات تنگ شده دختر…