“هوالمحبوب”
دوست دارم چشم هایم را ببندم و خودم را در انتهای خیابان دوست داشتنیَم
قدم زنان با لبخندی که روی صورتم دارم تصور کنم!
خوب می توانم تمام لذت و ارامشی را که در آن لحظه روی صورتِ تصوراتم نقش بسته
حس کنم!
پ.ن: روزی تمامِ این متعلقاتم را در قبرستان قلبم خاک میکنم . . .
رویایی که هیچوقت قرار نیست بدست بیاید ، عذاب آور است چه برسد بر تصورش!!!