“هوالمحجوب”
میان کلنجارهای بی ثمرم- با تو- خوابم برد.
خواب دیدم محرم است و همچون کودکی چاقو بدست
وارد مسجدِ محل شده ام تا برای احسان روز عاشورا
کمک کنم . . . صدای عزاداری در همه جا پیچیده بود .
این قاءله میان من و توست !
چرا پایِ حسین علیه اسلام را به میدان می کشی ؟!