“هوالمحبوب”
تا چهاردست و پا شدم و فسقلی را گذاشتم پشتم تا کمی سواری بدم بهش بِدو اومد کنارش
ایستاد، با بدجنسی پرسید:
- فسقلی داری سواری چی میگیری؟!
فسقلی با زبون نصف و نیمه ش:
- خر!
بلند خندید، منم همراهش.دوباره گفت:
- نه عزیزم سوار اسب شدی!
فسقلی:
- نه گوره خر!!!
****
جملاتِ دلبرش:
- میرم پیشِ خاله جونم!
- خاله ی عزیزِ من!
:)