“هوالمحجوب”
تمام دلم بهم خورد وقتی با کلماتی بازی میکردیم که قلبن به آنها اعتقاد نداشتیم !
عزیزم گفتن ها ، دلم برایت تنگ شده ها ، فدایت شوم ها . . .
همه و همه حالم را بهم میزد !
توقع نداشتم گیسو وارد خصوصی ام بشود و بی تفاوت بودن من را به رویم بیاورد !
فکر کنم بلاخره تاب نیاورد .
بعد از اینهمه سال همچون غریبه هایی که به زور چماق برسرشان گرفته اند با الفاظ
محبت آمیز حرف میزدیم و دلم از آنهمه تظاهر دو طرفه بهم خورد .
خیلی وقت است که درگیرم وقتی کسی بهم میگوید دلش برایم تنگ شده چه جوابی
بدهم !
قاعدتا وقتی دل من برایش تنگ نشده نمی توانم بگویم : من هم همینطور !
باید بگویم لطف داری که این جمله از یک سیلی ابدار هم شدید تر و کشنده تر
است برای طرف مقابلی که قبلا فوق العاده نسبت به هم محبت داشتیم.
دوست داشتم سریع آن تظاهر های حال به هم زن را تمام کنم .
بعد از اینهمه سال چقدر راحت برایم هیچ شده بود ! با او از غریبه هم غریبه تر
بودم !
وقتی با کسی از کودکی بزرگ میشوی وقتی تو را جای خواهر نداشته اش میداند
وقتی در خلوت ها تو را بهترین دخترعمه دنیا می خواند ! وقتی انقدر راحت به تو
و تمام سوالهایی که از او کرده ای دروغ میگوید ! و بدتر از همه دورویی به خرج
می دهد در مقابل یک رنگی هایت !
چطور میتوانم ببخشم و بگذرم ! چطور میتوانم از آدم هایی که از صداقتم سوء استفاده
میکنند بگذرم.
چطور میتوانم دوباره باورش کنم !!!!!!؟؟؟؟
این همان کسی است که در باغ به آنا گفته بود ماریا دزد عشقش است !!!!
این همانی بود که برای رسیدن به مقاصدش من را زیر پا و در کنار اطرافیان له کرد .
منی که پاک بودم و . . . حتی گفتنش هم ازاردهنده اس.
همه ی اینها را گذشته بودم .
ولی تکرار دوباره را نمی توان بخشید !
نمی توانم خودم را به نابینایی و نادانی بزنم ! در بخشش کمی سخت تر شده ام انگار
گیسو را باتمام خاطرات شیرین کودکی امان در قلبم نگه میدارم و این گیسویی که
تازه برایم متولد شده را دور می اندازم .
دیگر نمی خواهم باقی عمرم را در کنار آدم هایی باشم که نیشِ بی مرامیشان در جانم باشد
و من سفیهانه همچون نادانان به رویه گذشته ام ادامه بدهم .
بزرگ ترین اشتباه آدمی این است انسانهایی را که جز طناب دارِ بی خردی چیزی برایشان
به ارمغان نمی آورند ، دور نمی اندازند .