” هوالرحمان”
یادت در یادِ من
نامت فریادِ من
بی تو از جان سیرم
میمیرم. . . !
بگو چه کنم ؟! که در آسمان ستاره ندارم
پر از سخنم، تویی و منم، چگونه نبارم؟!
هر آنکه رسید گذشت و ندید،
الهی نبینم به غیر تو را!
چونان از خودم لبالب شدم
که گاهی نبینم به غیر تو را
بازا در چشم من . . .
جانم گرقبر روشن. . .
با تو پایان گیرد،
این رویا . . .!
زمانه چرا به سنگ جفا شکسته دلم را؟!
تو ای نازنین بیا و ببین در این خانه غم را
” که گاهی نبینم به غیر تورا . . .”