“هوالمحجوب”
رنگ و لعاب گرفتن مغازه ها با هدیه های قرمز و سرخی که نشان از عشق و قلب داره تنها
چیزی که به یادِ آدم میاره ورود روزیِ که مدت هاست “عشق” را روی دوشش یدک می کشه.
پیش تر ها روز عشق -یا همان ولنتاین- برای ما مفهومی جز داشتن دوست پسر نداشت.
حتی یادم هست یکی از دوستان علاقه خاصی داشت تو این روز بیرون بره و ببینه دقیقا
چندتا دختر و پسر کنار هم جیک تو جیک دارن مثلا روز عشق را بهم تبریک می گن. آن وقتها
همه در تکاپو بودن تا قبل از رسیدن این روز کسی را کنار خودشون داشته باشن. صد البته که
این “داشتن” شرعی نبود.
داشتم فکر می کردم با وجود این حجم ترور های فرهنگی جامعه مون. تا چه اندازه به
خودمون یا جوان هامون ترویج ارزش کردیم. با سوال اینکه خب ولنتاین که چی، اصلا در
فرهنگ ما نیست. همه یک صدا جواب بدن که خب نباشه! مهم اینِ یک بهانه س برای
هدیه و ابراز محبت! و این بهانه باید فراتر و خارج تر از فرهنگ و زادبوم آدم ایجاد بشه!!!
ما نقص داریم، یک نقص بزرگ. و آن هم کم شدن ارزش های اجتماعی-فرهنگیِ.
هر روز بیشتر از قبل غرق می شیم تو فرهنگ ها و رسوماتی که برای ما نیست و هر روز
بیشتر از قبل فرهنگ اصیل خودمون را زیر پا له می کنیم.
کاش آنقدر می فهمیدیم که ورود ذره ای حرکت فرهنگی از سمت بیگانه را کسر شان بدانیم
و برای چیزی که هستیم ارزش قائل بشیم. ما گوسفند نیستیم که هربار تو هر زمان یک عده
برامون دیکته کنن. شده از فرهنک و رسم بگیریم تا همان سیاست ها…
+ من دلم نمی خواد پوچ بشیم. همین…