“هوالمحبوب”
+ امروز از حال بد نتونستم برم امتحان سه واحدی بدم! - مشروطی قطعی شد!-
++ رفتم دکتر و سه تا آمپول نوش جان کردم، سه تای دیگه هم گذاشتم تو نوبت!
- چمشتون روز بد نبینه یهو دیدم خانم روپوش سفیدی سه تا آمپول گرفته دستش داره
میاد سمتم! یهو گفتم : یا خدااا، چرا سه تا، مگه دو تا نبود؟! با یه حالتِ لطیفی گفت
نتررررس :/ منم سعی کردم نترسم و به افق های روشنِ خوب شدن فکر کنم/ بهش گفتم
خانم خو خیلی وقته آمپول نزدم برام متعارف نیست سه تا یهو ، باز فرمود ترس نداره که :/
+++ جونم براتون بگه به مرحله ای رسیدم که الان از همه چی سیرم و متنفر!!!
++++ دلبر خودمی - خودش میدونه :)))-
+++++ امروز صدای -ایران ایران ایران رگبار مسلسل ها- خورد به گوشم دلم خواست برم
به حال و هوای مدرسه و سرود اماده کردن ها، قشنگ حس و حال اون موقع ها پاشیده
شد تو روحم :))) - یعنی الان این سوسولای امروزی هم از این فیلم ها دارن تو مدرسه!؟
یا الزاما چندتا تخصِ داغون دو تا نوار پرچم ایران زدن در و دیوار مدرسه و تامام! -
+++++++ خدایا من دلم می خواد برگردم، درهاتو باز کن برام بیا استقبالم بذار فکر کنم
باز همونم :((( کمکم کن.
آمپول ها نتیجه به موقع دکتر نرفتن هستش، پارسال همین موقع ها سر خودم هم اومدش…
مگه درس رو بعد امتحان نمیشه با استعلاجی دکتر حذف کرد؟ یه همچین قانونی بودش