“هوالمحبوب”
اولین باری که با این مسئله روبرو شدم، پیج شخصی ام بود. وقتی آن اوایل وارد دنیای اینستاگرام
شده بودم گیسو دلیت اکانت کرده بود و من جویای دلیلش شدم. گفت : می بینی که خیلی وارد
دایرکت می شوند. راستش من در عرض آن چندماه حتی یکی هم دایرکت نداشتم و این برایم
عجیب بود. به او گفتم نه! من اصلا تا بحال نداشتم. گذشت گذشت تا اینکه آقایی درخواست داد
و من با چک کردن پیجش دیدم که یک خبرنگار مقیم بلاد کفر است. خب چون هویتش مشخص
بود درخواستش را پذیرفتم و پیج برایش باز شد. چند دقیقه ای نگذشته بود که وارد دایرکت شد
دقیقا مکالمات یادم نیست. فقط یادم هست من صرفا به عنوان یک مخاطب جوابش را دادم
ولی خب متاسفانه ایشان هدفی دیگری داشت. از طرفی هم سن پدر من را داشت :/
بگذریم. این روزها که دوباره بدون دلیل این پیج اینستاگرامم که در نوار کناری هست را از قفل
خارج کرده و به امان خدا رها کرده ام. شدیدا در موجی از پیام ها و صحبت ها قرار گرفته ام.
بعضی ها را چون باز می کنم مجبور به پاسخ می شوم و برخی ها را هم که خوشم نمی آید بلاک!
قسمت جالب این بخش آن است که ملت فقط دنبال یک فرصتن تا باتو گپ بزنن. حالا هی با
گفتن موفق باشی و این حرفها می خواهی تمام کنی نمی فهمد! مثلا الان من در مورد مفید بودن
و عقاید شما سوالی کردم که حالا پای منبر کتاب های مورد علاقه ات بنشینم! دیگر خطا نکرده ام
که در مورد کتاب رمانی استوری گذاشته ام و جناب از رمان خوشت نمی آید.
گاهی وقت ها واقعا باید توجه کرد که دلیلی ندارد اضافه بر سازمان حرف زد. مگر اینکه خود آن
شخص چند جمله بیشتر حرف بزند و این مسئله مشخص بشود که وقت آزادی دارد و می تواند
در مورد فلان موضوع حرف بزند. وگرنه یک عکس العمل ساده ی یک جمله ای برای یک استوری
بنا نیست که پل های صعود به گپ و گفت را باز کند. گفتنی هم نیست اکثرا آقایان اینطورند!
شاید هم آقایان از طرف خانم ها در این بخش اذیت می شوند :)
اما خب این روزها دیگر مجبور شدم که علامت ورود ممنوع دایرکت را در بیو هک کنم که دلشان
نخواهد تشریف فرما بشوند و سین جیم کنند.
+ البته اگر توجهی حاصل بشود! انقدر که برای یکدیگر احترام قائلیم :/
++ چند آقا را کهخودشان می نویسند فالو کرده ام. هربار متنی از آنها می خوانم هزاربار تحسین
می کنم. فوق العاده اند … فوق العاده