“هوالمحبوب"
آقای میزبان رفته بودند روی منبر و بلند بلند میگفتند :
من همیشه گفته ام اگر همسرم مطیع ام نیست از نادانی خودم بوده
تا به قسمت اقرار نادانی اش رسیدیم من با خنده آن سر پذیرایی:
طیب الله انفاسکم!
یعنی علنن به نادانی طرف رای دادم :/
*****
آقا در حین رفتن و تعارفات :
منزل مام تشريف بياريد.. .
من چهره ام را جمع کرده :
دوووووره ولی باشه چشم میایم!!!
اگه میگفتم نه نمیایم از این بهتر بود، طرف را عین ملات ماله کشیدم رو زمین!
*****
منتظر بودم پیتزا آماده بشه نیم ساعت بخاطر یک پیتزا کلافه شده بودم!
بعد از نیم ساعت پرسید سیبزمینی هم میخواستید؟! گفتم بله!
سری تکان داد و رفت دست بر چانه گذاشته بودم بيصدا لب زدم
گییییج!
در وسط های گيج نثار کردن بودم که پسرک دوباره به طرفم برگشت
هم حول کردم هم خنده ام گرفت بماند چطور جمع اش کردم
*****
ميگه: انقدر به مژه هام نگاه کردی چشمم زدی دیشب چندتاش افتاد
من با خنده: فکر کردی این نگاه ها از روی علاقه و زیبایی مژه بوده؟!
اتفاقا من از رو نفرت و ضایگی مژه نگات میکردم!!!
نشد جمع اش کنم حرفی بود که زده شد!!!!
” اینها فقط یکصدم سوتی های سال نو!!!!. . .