“هوالمحبوب"
تا رفت پشت سرش صفحه گذاشت صاف در چشمانم نگاه کرد گفت نميداني چه فرصت طلبی است
تو هنوز مانده تا بشناسی اش ، تا آنجا که توانستم دفاع کردم
سعی کردم حُسن ظن پیدا کند به او. . .
تماس گرفت پرسید پشت سرم چیزی نگفت؟! گفتم نه!
همین که رفتی او هم رفت!
دروغ گفتم
یک دروغ مصلحتی. . .
دروغ دروغ است فرقی ندارد مصلحتی در آن باشد یا نه. . .
حس بدی داشتم از اینکار.
ولی بهتر از آن بود که جنگ جهانی رخ بدهد و کدورتها بیشتر شود.
خدایا محبت یکدیگر را در دل این بندگان خدا بیشتر کن. . .
نگذار انقدر کدورت در دل داشته باشند، هم خودشان عذاب میبینند
هم عذابت را در آن دنیا میخرند.
الهی آمین :)
____
پاسخ قلم :
:)))