“هوالمحبوب”
آنموقع ها که لاین خدابیامرز در گوشی ام نصب بود ، در یک گروهی که خانمها فقط
عضو بودند ، دوست یک مطلبی فرستاد در مورد یک مشکل خاص خودش . من هم
به شوخی یک پیغام فرستادم و گفتم بیا خصوصی من تا راهنماییت کنم .
این حرف همانا و آمدن خانم های دیگر در خصوصی ام همانا . . .
فکر کرده بودند من مشاور خانواده هستم .
یکی از همان خانم ها همچنان با من مشورت میکند .
نمیدانم فکر میکند من بی کار هستم ، یا علافی چیزی هستم که مدام گوشی بدست
بگیرم.
انقدر چیزهای مزخرفی را بامن در میان می گذارد که با خودم فکر میکنم آیا واقعا این
عقل دارد !!!!؟؟؟؟
یعنی انقدر مشکل است حل این مسئله های کوچک !؟
می خواست برود شهر پدری اش همسرش با او نمی رفت یعنی تحویل سال را کنار هم نبودند
گفتم من جای تو بودم حتی اگر هزار برابر مشکل حیاتی تر داشته باشم ترجیح میدهم
لحظه تحویل سال را کنار همسرم باشم و بعد هرجا که دلم می خواهد و یا نیازِ به وجود
من هست بروم.
گفت : آخر من بلیط گرفتم !
گفتم : تو بلیط را گرفته ای حالا مشورت میکنی !!!!
استیکر خنده فرستاد .
گفتم : دیگر بلیط را گرفته ای مشکل کجا هست برو ، اگر برایت مهم بود این کنار هم بودن
همان موقع که بلیط را میگرفتی فکر اینجایش را میکردی .
گفت : گفتم شاید با گرفتن بلیط همسرم راضی شود بیاید .
گفتم : با شاید و اگر مگر می شود تصمیم گرفت ! من اگر جای تو بودم بلیط را دقیقا
چند ساعت بعد از تحویل سال میگرفتم که نه سیخ بسوزد نه کباب.
بعدش هم کمی حرف زد و ابراز ناراحتی از این حرکتش کرد .
کُفری شدم از دستش . احساس میکنم من را سطل اشغال تصور کرده !
هربار سرموضوعی که فکر میکند دارد اذیت میشود میاید که من دلداری اش بدهم
من هم حسابی متهم اش میکنم و خداحافظی میکنم .
بعد هم آدرس اینستاگرام من را پیدا کرده است و مدام می اید زیر پستهای معدودی
که عکس خودم در آن است می نویسد : قربونت برم دوست خوشگلم !!!!
من واقعا سعی کردم روابطم با این خانم کاملا رسمی باشد ولی بعضی ها انگار چیزی
به نام رابطه رسمی ندارند !
دیروز پیغام فرستاده ” امروز سالگرد قمری ازدواج من و همسرم است متنی داری که در
آن سال قمری وجود داشته باشد !؟”
دیگر اعصابم خرد شده بود از دستِ پیغام های مزخرفش.
گفتم حالا خیلی واجب است یک متن بلند بالایی که در آن حتما سال قمری قید شده
باشد بگویی . . . یک تبریک ساده بگو !
بهش بر خورد !
گفت : باشه ممنون ، بای !!!!
این بای برای من حکم دو سیلی آبدار روی صورتم دارد !
انقدر که از این کلمه بدم می آید از هیچ چیزی بدم نمی اید . فحشم بدهند انقدر
حرص نمیخورم که کلمه بای را میبینم !
آدمِ نا حسابی من وقتم را میگذارم جوابت را میدهم دلیل بر این نیست که فکر کنی
سطل آشغال حرفهای مزخرف و احساساتِ بی عقلی ات باشم.
هربار کارش را میکند و بعد می آید پیش من تا من توجیه کنم و آرام شود . . .
یکبار هم پیغام فرستاده بود که :
برادرشوهرم به ما در جمع گفت بچه شما کارگر میشه !
منم انقدر حرصم در آمد که نگو . . . کلی با همسرم دعوا کردم که چرا جواب برادرت را ندادی!
پرسیدم:
مگه شما بچه دارید؟ !
گفت :
نه
واقعا خنده ام گرفت :
برای بچه ای که هنوز وجود ندارد دعوا میکنید ! ؟ همسر خودت را اذیت میکنی که چه
برادرش به شوخی یک حرف زده !
اصلا برفرض مثال بچه ای هم داشتید با حرف برادرهمسرت او کارگر میشد !؟
برفرض مثال اصلا کارگر شود ، چه اشکالی دارد .
یعنی انقدر بحث هایشان مزخرف است که اصلا شرم گفتنش را دارم :/
انقد از بای بدم میاد لوس بازیه خوب ؛/
_____
پاسخ قلم :
اوهوم دقیقا