“هوالمحبوب”
همه ی دخترخانم ها واقفا که اکثر برادر ها با زورگویی هایشان خواهر ها را ازار میدهند
البته این محدود به یک سنی است که نیاز دارند مثلا مردانگی اشان را نشان دهند از
جمله این افرادی که زیر ستم این زورگویی ها بود خودِ من بودم .
اما خب من به شیوه خودم این زورگویی را تبدیل به درآمد زایی کردم :)
برادرین این جانب دستوراتشان تمامی نداشت !البته برادر بزرگترم کمتر بود ولی برادر کوچکتر
از برادر بزرگتر و بزرگتر از من !- پیدا کن پرتقال فروش را-
ازجمله اب خواستن ! اتوی لباس ! واکس زدن و درخواست رفتن به طبقه بالا و آوردن وسیله
یشان از اتاقشان . . .
خب قطعا من نمی توانستم بگویم انجام نمیدهم ! موقع انجام ندادن هم چنان مظلوم
میشدند که نمیشد درخواست را رد کرد . . .
در نتیجه بعد از فکر بسیار نرخی برای تمام امور تعیین کردم :
یک لیوان اب 500 تومان
اتوی لباس 3 تومان البته بستگی به نوع لباس هم بود ! :)
رفتن به طبقه ی بالا 2 هزارتومان
و آخرین مورد واکس زدن که چون جز اموری از تخریب شخصیت میدانستم نرخش بالا
بود: 4 تومان
خیلی هم خوب بود و همه راضی بودند آن اوایلش برایشان سخت بود کنار آمدن با
آن ولی بعدها عادی شد .
انجام اینکارها بصورتی بود که اول پول را میگرفتم بعد انجام میدادم نسیه هم نداشتم :)
من هم زیاد سخت نمیگرفتم مثلا وقتی میگفتند پول ندارند که حساب کنند لبخندی
میزدم و با مهر خواهری میگذشتم .
در عوض بعدها - حالا چه چند روز بعد چه چند ماه بعد- وقتی میخواستند حساب کنند
معمولا هم پول درشت میدادند و من خرد میکردم بقیه پول را نمیدادم و میگفتم که
آن سری در فلان روز حساب نکردی !!! :)))
بنده های خدا با تعجب چشم هایشان گرد میشد و حرف حق هم حساب نداشت و
می پذیرفتند !
الحمدلله روزی رسان خداست ماهم نانِ بازویمان را میخوردیم . با آن پولی که از
صدقِ سرِ برادرین بدست می آمد و پولِ توجیبی که میگرفتیم روزهایمان را سر میکردیم
یکی دوسال به همین منوال گذشت تا اینکه شمه اقتصادیشان گفت که برایشان
نمی صرفد و بعد از آن خودشان کارهایشان را انجام میدادند.
خب اینکار برای هر دوطرف خوب بود : یکی اینکه اینجانب پولی به جیب میزدم و دوم
اینکه آقا پسرها یاد گرفتند کارهایشان را خودشان بکنند :)