“هوالمحبوب"
پشت شیشه ی بزرگ ایستاده بودم و زُل زده بودم به
هواپیمایی که بخاطر مشکل فنی اش در حال تعمیر بود دو
ساعتی بود که پرواز تاخیر افتاده بود. . .
در دلم گفتم: خدایا صحیح و سالم برسیم صلوات!
در همین حین دختری که صندلی کنارم نشسته بود با
هیجان گفت: به نظرت پرواز چه شکلیه!؟
لبخند زدم: مهم مقصدِ اگه مقصد خاص باشه پرواز لذتبخش
میشه!
خندید :
- اره راست میگی. . . بنظرت ميذارن از داخل فیلم بگیرم!؟
- نميدانم شاید. . .
هر دو درحال حرف زدن زُل زده بودیم به هواپیمایی که
چندنفر آقا مدام در حال دویدن به اطرافش بودند!
گفتم :
- امیدوارم سقوط نکنیم :)
خندید :
- اره والله، باید سعی کنم فیلم بگیرم به خواهرزاده ام قول
دادم که از داخل هواپیما فیلم بگیرم و نشانش بدم.
خیلی با محبت بود از دانشگاه زنجان بود، از تک تک
کلماتی که ميگفت مهر و محبت بیرون میریخت. . .
آخرین ديدارمان فرودگاه جده بود و دیگر همدیگر را ندیدیم
دلم یکهو هوایش کرد. امیدوارم هر جا که هست سرزنده و
خوشحال باشه :)