“هوالمحبوب"
گاهی وقتها که از مقابل درب بازِ پدربزرگ رد میشم یک
لحظه احساس میکنم پدربزرگ را دقیقا جای همیشگی اش
دیده ام که نشسته است مقابل قبله و نماز می خواند. . .
بعد سریع راه رفته را بر میگردم و در اتاق را کامل باز میکنم
و چک میکنم چیزی که دیدم درست است یا نه. . .
بعد وقتی با اتاق خالی مواجه میشوم زیر لب خدا بيامرزی
میگویم و رد می شوم. . .!
خدا رحمتش کنه
_____
پاسخ قلم :
زنده باشی جوان:)