“هوالمحجوب”
به پیشنهاد من با شازده کلی تنیس بازی کردیم
در حین بازی داشت در مورد اشتباهش صحبت می کرد و
نگران بودنش خیلی خوب معلوم بود می ترسید رابطه اش
کلا بهم بخورد دنبال میانجی بود، ازش خواستم بجای اینکه
مدام دنبال مقصر بگرددو میانجی پیدا کند شجاع باشد و
برود معذرت خواهی کند چیزی نگفت فقط به فکر فرو رفت. . .
وقتی داشتم توپ اوت شده را از کنار دیوار برمیداشتم کل
دیواررا برانداز کردم هنوز اون سوراخ کوچک آنجا بود!
چندسال پیش وقتی داشتم با تیر و کمان چوبی ام کار می
کردم تیر را مستقیم به آنجا زدم!!! با عجله دویدم به سمت
دیوار ببینم چی شد که دیدم يه سوراخ عمیق توی دیوار
ایجاد شد.
وقتی دیدم هنوز هست لبخند روی لبم نشست.