“هوالمحبوب”
داشتم با هندزفری جدیدی که خریده بود کیف می کردم. قسمت های اصلی هندزفری برنجی
بود و ظاهره فوق العاده ای داشت در کنار اون قشنگی ها از همه مهم تر استاندارد هایی رو
رعایت کرده بودن روش که همیشه با هندزفری های دیگه مشکل داشتم. تا شعف و علاقه مو
دید گفت: (مال تو!) بعد هم با خنده گفت: (اتفاقا تا جعبه شو دیدم با خودم گفتم چقدر
مناسبِ هدیه دادنه)
وقتی تشکر کردم و گفتم قیمتش بالاست و نمی تونم ازت قبول کنم. سریع سرزنش گونه گفت:
این چه حرفیه خاله! تو این همه برام هدیه خریدی یعنی من نمی تونم همچین چیزی بهت
ببخشم؟!
اینجای مکالمه بود که نگاه ش کردم و فهمیدم چقدر بزرگ شده! و تا مرد شدن ش چند قدم
بیشتر فاصله نداره… اینجای مکالمه بود که فهمیدم دارم سن روی سن میذارم و پاک حواسم
نیست!