“هوالمحبوب” ساعت به وقتِ پاییز، اندک هوای گرفته ای داریم که نور را از اتاق گرفته! گوشه دنج اتاق نشسته ام . لپ تاپم-یارِ غارم- روی پاهایم نشسته، من حرف می زنم، او می نویسد. به پوچی رسیده ام. پوچی اینده پوچی حال! در این روزها عصبی تر از… بیشتر »
کلید واژه: "آشفتگی های مغز"
“هوالمحبوب” دلم می خواهد دستِ خودم را بگیرم. کشان کشان ببرم بازار… خودم را قانع کنم که نیازی به این همه مراعات و … نیست! کمی بریز و بپاش کن… آن عذاب وجدان لعنتی را از خودت دور کن. به این فکر نکن برای این پول بدست… بیشتر »