“هوالمحبوب” دل تنگِ آن احساس گنگ و غریب وارِ لحظه ی خروج از مسجدم… + چقدر نیاز بود معتکف شدن، چقدر روش حساب باز کرده بودم. بیشتر »
کلید واژه: "اعتکاف"
“هوالحبیب” امیدی بود که کرونا ازمون گرفت… + بی تو آوار شدم! بیشتر »
“هوالمحجوب” دلم می خواهدت، باترس.. با امید.. اما سازِ باورش روی ناباوری ها کوک مانده! یک تکانی به او بده. یک تکانی به من! آخ که چقدر دلم نجوا می خواهد، حواست هست!؟ + چی شد انقدر بد شدم خدا. چی شد!؟ بیشتر »
“هوالمحبوب” آی شمایی که روحانی مراسم اعتکاف میشی! برادر من، شما وقتی نماز می خونی، لاکپشتی میری جلو هیچکس نمی گه عجب زاهدپارسایی یا عجب نماز طویل با خلوصی… بابا این جماعت روزه بودن! چند ساعت عبادت داشتن. موقع نماز نمیمیری که نرمال… بیشتر »
“هوالمحجوب” گاهی دستت را می گیرد، لبخند می زند. کشان کشان می برد و مهمان خودش می کند. از این خوشی و سرمستی منگ می شوی، گاهی هم مست! خوشی زیر دلت می زند. دقایق از کف می رود. به آخرین لحظه که می رسی. به خانه که می رسی. نه خواب داری، نه… بیشتر »
“هوالمحبوب” خیلی دوست دارم برم اعتکاف، خیلی زیاد… ولی گمون نکنم بشه! بیشتر »