“هوالمحبوب” هربار که ویلایی ها را می بینم ناخودآگاه بغض می کنم وقتایی هم که پُرَم از همه چیز آخر فیلم می شینم به گریه… + حقیقت جنگ را باید از نزدیک دید، با چشم.. بدون سلاحِ دوربین و پشتِ قابِ تمامِ نمایشگرها… درک یک… بیشتر »
کلید واژه: "جنگ"
“هوالمحبوب” درب ورودی باز بود. پایم در راهرو بود که صدای مادر آمد: - داخل خانه می شوی چند بسم الله و الحمدلله بگو!!! مکث کردم از دور می ديدمش، رنگ نداشت! شصتم خبردار شد که دارد آمده ام می کند. زيرلب چندبار گفتم آمدم داخل… نگاهش… بیشتر »