“هوالمحبوب” وقتی داشت طرحُ می زد همه ش نگران بعضی دوست داشتنی ها بودم که بخاطر وجودش روی بدنم ازشون محدود میشم. دیروز که مام بزرگه بادکش انداخت و دیدش.. در کمال تعجب هیچی نگفت! فقط پرسید کی کوبیده برات؟! همین. بعد هم دست کشید روشُ خندید.… بیشتر »
کلید واژه: "خالکوبی"
“هوالمحبوب” هیچوقت فکر نمی کردم یک روز خودم با اشتیاق تنم رو بدم دستِ تتوکار و یه طرح انتخاب کنم و بگم این طرح روی بدنم تتو کن! احساس عجیبی داشت توام با هیجان :) حس یه نوجوون ناخلفی را داشتم که داشت یه گناه شیرین را مرتکب می شد. استرس… بیشتر »